سلام .وبتون عالیه.
اگه میشه رمان عشق درون امیرتتلو را پرنیانش را بزارید.ممنون.
پاسخ:سلام نظرلطفتونه آبجی عاطفه.این رمان 165 قسمت داره و دو فصله!!!نویسنده های این رمان به علت درخواست زیادی که بهشون شده مجبورشدن بدون وقفه بنویسن و به همین دلیل برای اینکه هرقسمت روتبدیل به فرمت های مختلف کنن وقت کافی ندارن ولی قول دادن بعدازاتمام این رمان زیبا تمام قسمت هارو بافرمت های مختلف برای ماارسال کنن وماهم برای شماکاربران عزیزقراربدیم.
نام رمان : در مسیر سرنوشت
نویسنده : شراره ارکات کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۲٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۳ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۳۰۱
خلاصه داستان :
پیچ میخورد لا به لای تمام نانوشته های مبهم فردا ، آنجا در میان تمامی از سرنوشت های ، سرنوشت نا پیدایش …
شراره ایی در دل سرنوشت می افتد …
می سوزاند … ؟ آتش میزند …؟ و یا روشنایی می بخشد …؟
شرار … شراره یی از آتش … آتشی در دل سرنوشت …
ولی آیا این آتش همان آتش عشق اهورایی ست …؟
یا …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از شراره ارکات عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه EPUB)
قسمتی از متن رمان :
از فرط تند راه رفتن دیگه نایی برام نمونده بود .
-وای دارم هلاک میشم .
لب هام رو تر کردم :
- منم مثل تو
-پس کی میرسیم اون راننده دیونه چرا نزدیکتر پیادمون نکرد
- از شانس بدمم ماشینم خراب شده
با دست اشاره ی به مکان مورد نظرمون کردم :
-اوناهاش رسیدیم
-خداروشکر ، من نمیدونم مگه کافی نت قحط بود
-خودت دیدی اونای دیگه شلوغ بودند .
رفتیم یه کابینه دنیا روی صندلی پشت کامپیوتر نشست استرس توی تموم تنم رخنه بسته بود چشمام و بستم و منتظر شدم که دنیا نتایج اعلام شده رو بهم بگه .چند ثانیه گذشت اما صدایی نیومد .
-چیشد چراساکتی
- باتوام
لای یکی ازچشمام و بازکردم دنیا چشاش اندازه ته اسکان شده و دهنشم باز کرده بود .
- چرا این شکلی شدی ؟
بااشاره دستش به صفحه مانیتور نگاکردم . هردوتامون دانشگاه سراسری تهران قبول شده بودیم با این تفاوت که دانشگاهمون یکی نبود .اینقدر خوشحال بودم که برای یک دقیقه موقعیتم رو فراموش کردم و جیغ بنفشی کشیدم .خنده های دنیا هم بماند … باصدای آقایی که هراسان داشت نگاهمون میکرد به خودمون اومدیم
-خانوما مشکلی پیش اومده
زودتر به خودم اومدم
-نه یعنی آره … (خودمم نمیدونستم چی میگم ) ببخشید آقا .
دست بردم توی کیفم .دست دنیا رو کشیدم به میزی که مسوول کافی نت نشسته بود رفتم پول رو روی میزش گذاشتم .با هیجان ممنونی زیر لب گفتم .
-خانم وایسا بقیه پولتون
- مابقیش به عنوان شیرینی قبولیمون توی دانشگاه خدانگهدار
-ممنونم همیشه شاد باشید خدابهمراهتون